آخرین اخبار

2. تير 1394 - 13:54   |   کد مطلب: 2100
ریس بیمارستان رفت و درد بازوی بچه من بیشتر می شد.ای کاش می توانستم به بچه 16ماهه بفهمانم که درد دستش اورژانسی نیست و یا رییس بیمارستان را متوجه کنم که درد دست بچه من قبول نمی کند که اورژانسی نیست.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي كهگيلويه، گاهی اوقات بعضی ادم ها در برابر پاره ای از مشکلات فقط می توانند نق بزنند چرا که نه تدبیر تغیر شرایط را دارند و نه قدرت قبول کردن آن را.

به هر حال اگر شما هم مثل من از طبقه غرغروی جامعه هستی خواندن ای شکوه نامه برایتان خالی از لطف نخواهد بود.

اگر هم قدرتمند و یا روشنفکری و از بیکاری مجبوری که این مطلب را بخوانی در پایان با غر زدن به آن فیض وافی را خواهی برد.

بامداد 31 خرداد دست دختر کوچولوی شانزده ماهه من در رفت و بنده هم مثل هر شهروند متمدنی(شهر نشین)اولین فکری که به ذهنم خطور کرد رفتن به اورژانس شهر بود.گریه های کودک دل خراش و حکایت از دردی شدید داشت.وقتی وارد اورژانس شدم پزشک کشیک با دستورگرفتن عکس رادیولوژی به بخش دیگری از اورژانس پاس داد که در آن بخش پرستاری با خوشرویی و همدردی خبرهای نا خوشایندی برایم داشت.

می گفت که ارتوپد تا ساعت هشت صبح ارژانس نمی اید و پزشک طب اورژانس(مقیم در اورژانس)هم در خواب ناز به سر می برد.بعد از یک ساعت پرستار محترم و خوشرو با دستهای لرزان چند تقه کوچک به درب اطاق پزشک محترم کوبید اما ایشان فرمودند که چون کودک است نمی تواند کاری برایش انجام دهد و از طرفی چون بیمار جز موارد اورژانسی محسوب نمی شود نمی توانند به ارتوپد زنگ بزنند.

دختر کوچولوی من گاهی از فرط گریه بیهوش می شد و من خودم را گول می زدم که آرام گرفته....

مجبور شدیم ساعتها بی هدف در شهر با ماشین دور بزنیم تا هم زمان بگذرد و هم شاید کمی ارام بگیرد.

بالاخره ساعت شش بامداد باپرستار به این نتیجه رسیدیم که دستش را آتل ببندیم شاید اوضاع بهتر شود.ساعت هشت و نیم رییس بیمارستان تشریف اوردند و با خودم گفتم اینجا شانس به من رو کرده اما متاسفانه کاری از دست اقای رییس هم بر نیامد چون قانون حق را به پزشک می داد نه کودک.

جالب اینکه مهمترین سوال ریس بیمارستان از من این بود که اون موقع شب چرا دست این کوچولو در رفته و من مجبور شدم که برایش خاطر نشان کنم که ماه رمضان است و بچه ها سحر بیدار شدند و .....

ریس بیمارستان رفت و درد بازوی بچه من بیشتر می شد.ای کاش می توانستم به بچه 16ماهه بفهمانم که درد دستش اورژانسی نیست و یا رییس بیمارستان را متوجه کنم که درد دست بچه من قبول نمی کند که اورژانسی نیست.

وقتی از یک خانم پرستار محترم هم که فکر می کردم رییس بخش اورژانس است خواستم که به ارتوپد زنگ بزند خیلی باصلابت و محکم جوابم داد که البته جوابش هم قانونی بود: مورد اورژانسی نیست.

ساعت ده و نیم بالاخره ارتوپد از راه رسید و با نگاه کردن به عکس گفت که اینجا وسایل کافی نداریم و باید او را ساعت یک بعد از ظهر به مطب شخصییم بیاوری و این یعنی سه ساعت دیگر درد کشیدن دختر کوچولو و درد شنیدن من.

دکتر محترم هم سر ساعت خوش قول وارد مطب شدند.اما نزدیک به ده دقیقه با صدای بلند از خرید و فروش ملک می گفتند و از نوسان بازار بدون اینکه صدای گریه دخترک من آرامشش را برهم بزند بر خلاف چیزی که پشت درب مطبش چسبانده بود:

""""""لطفا با خاموش کردن گوشی همراهتان ارامش پزشک و بیماران را حفظ کنیید"""""

وبالاخره بعد از دوازده ساعت که در این مدت روی دستانمان درد می کشید در مطب شخصی ارتوپد دست دخترم در کمتر از سه دقیقه به بهترین شکل مداوا شد اما می دانم تا سالها گریه های دردناکش در آن شب را فراموش نخواهم کرد.

ای کاش ساعت هشت به بعد یکی راهنماییم می کرد که منتظر ارتوپد اورژانس نمونم و به مطب یکی از انها در شهر مراجعه کنم.

در پایان از خدا می خواهم که درد و مرض را زمانی از شبانه روز سراغ ما بفرستد که تایم اداری باشد و پزشکان محترم خواب نباشند.

همیشه با خودم فکر می کردم که در اینده شرمنده فرزندان خود خواهیم شد که چه دنیایی برایشان ساختیم

اما من خیلی زودتر از آینده شرمنده دختر کوچولویم شدم.

و همانطور که گفتم جز این نوشته کاری از دستم بر نمی اید چرا که یقین دارم نظام سلامت ما دردی به مراتب شدید تر از درد دررفتگی بازوی دخترم دارد.

 

منبع : بشار نیوز/ وحید علویان

انتهای پیام/

دیدگاه شما

http://khabarlendeh.ir/
http://sobhezagros.ir/
آفتاب جنوب
پایگاه اطلاع رسانی شهرستان چرام
خبر دیشموک