به گزارش پایگاه خبری کهگیلویه، چقدر سخت است در انتظار ماندن و چقدر سخت است از تو گفتن آن هم از زبان موجود ناچیزی مثل من، مینویسم برای تو با قلمی سوخته بر صفحه خاکستری، برای تو که در سرزمین غم و تنهایی با گناهان ما به سر میبری ، برایت می نویسم که هر روز دلم در کنار آن گنبد شش گوشه به پرواز در می آید و به انتظارت می ماند ، به انتظارت می ماند تا یک روز زیبا و طلایی بیایی و انتقام خون به ناحق ریخته سالار عشق را بگیری، به انتظارت می مانم، اما ای کاش تو انتظارم را قبول داشته باشی، میخواهم برایت بنویسم از آن آدینه هایی که گذشت و نیامدی ازهمه ثانیه هایی که دعای فرجت را بعد از هر نماز زمزمه میکنم اما خبری نیست از ظهور تو، مولایم از چه برایت بنویسم از نامردمیهای زمانه یا از یزیدیان زمان، مولایم غریبم بذار برایت بگویم که اهل دنیا در نبودت چه کارها که نمی کنند و سرنوشت بدون حضور تو چگونه بدون حساب و کتاب عمل می کند باید گفت دنیا بی تو از جهنم پست تر است ما در عصر فتنه ها به سر میبریم همه مثل مردان کوفه نامرد، در تمام دانه های تسبیحمان شیطان لانه کرده است، پناه بر خدا العجل العجل همه دروغ اگر قلبمان سبز بود حتما می آمدی.
خدایا به چه کارمی آید این چشم اگر به روی آن عزیز غایب از نظر گشوده نشود و به چه کار می آید این دل اگر قربانی ظهور نگردد، از آن زمان که شنیدم محبوبمان ناشناس میان مردم می گردد و در همین فضا تنفس میکند و وقتی ظهور می کند همگان می گویند که ما پیش از این او را دیده ایم به همه سلام میکنم شاید لااقل پاسخی هر چند ناشناس از او بشنوم، خدایه تا کی ما ناشناس بمانیم و او ناشناخته بماند.
سنگینی بار انتظار بر پشت ما سنگینی یک سال و دو سال نیست، سنگینی یک قرن و دو قرن نیست حتی از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست ، تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن ظلم که درعاشورا بر ما رفته است بر میگردد به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوی مظلومیت نشست به آن سم اسب های کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد، به آن جنایتی که دست و پای مردانگی را برید از آن زمان تاکنون ما به آب حیات انتظار زندهایم، خدایا به تمام آرزوهایم خواهم رسید اگر لذت یک سلام او را به من هدیه کنی، ای روشن ترین چراغ پنهان و ای پنهان ترین حضور روشن چگونه بر این عبد سرافکنده نظر کرده ای که اینگونه نالایق دیدارت هستم، میدانم که غرق در گناهم، میدانم که در درس پاکی مردود شده ایم، میدانم که قدمهایمان راه مسجدت را نمیپیمایند اما تو ما را درمکتب عصمتت ثبت نام کن تا شاید راه نور را دریابیم.
کاش انتظار هم مثل خوشی های دنیا زودگذر بود، ای کاش وقتی از پشت ابرهای به هم گره خورده زمین را می نگری مرا ببینی و به عمق درد و رنجم پی ببری، ای کاش از نمناکی گونه هایم دریابی که چقدر منتظر دیدارت هستم یابن الحسن، رهسپار لحظه های بی قرارم، کاش مرا در صف منتظرانت به حساب آری و درهنگام ظهور با پای دل در رکابت بمیرم ، دوست دارم چون نهر جاری شوم و تمام زمزمه های دلتنگی ام را برای تو بخوانم ای گل نرگس.
خیلی ها آمدند و در آرزوی آمدنت موی سپید کردند و رفتند اما تو را ندیدند و با بوی تو مسافر بهشت شدند، اگر تو بیایی دیگر نرگس ها زیر چکمه های نامردی له نخواهند شد، با آمدنت کوچه ها چراغانی و پر از گل های نرگس می شود و با حضورت دلهای خسته و بی روح جان تازه می بایند .«ای باد سلامی برسانی تو اگر ما، در خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم».
گفته اند مردمان زمان غیبت برترین مردمانند اما نمیدانم چرا کبوتر دعای ما بال و پر ندارد می گویند موقع باریدن باران دعا مستجاب خواهد شد پس هنگامی که باران میبارد برای پیدا کردن خودم و ظهور تو دعا می کنم«اللهم عجل لولیک الفرج»، چشم ها از شوق دیدار وجود نازنینش بارانی میشود در آن لحظه های وصل ملکوت از خدای یکتا فقط و فقط ظهورت را میطلبم اما ای کاش بیایی، مهدیا کعبه شد از عشق تو بی تاب بتاب.
آقاجانم شیعه خیلی غریبه رهبر عزیزم این سید بزرگوار خیلی غریبه به حرمت اشکهای شبانه سید علی ظهور کن، ای غریب تر از حسین در صحرای کربلا وقت ظهور فرا رسیده چرا نمی آیی و فتنه را از برکنی، قدمهای انتظار هر لحظه با شتاب بیشتر به سویت میآیند؛؛؛؛
(رضا رسول زاده)**عمریست در هوای خودت گریه میکنی، با نوای خودت گریه میکنی، گاهی کنار تربت مخفی مادرت، بر خاک آشنای خودت گریه میکنی، یک شب کنار پنجره فولاد میروی، با حاجت و دعای خودت گریه میکنی، شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی، با یاد کربلای خودت گریه میکنی، با خواندن زیارت ناحیه تا سحر، با سوز روضه های خودت گریه می کنی، لایق نبوده ایم انیس غمت شویم، با درد و غصه های خودت گریه میکنی، ما که اهمیت به غیابت نمیدهیم، از غربتت برای خودت گریه میکنی، هر هفته نامه های مرا میزنی ورق ، بر حال این گدای خودت گریه میکنی، کسی تاب نداشته هم گریه ات شود، تنها تو پا به پای خودت گریه میکنی.**
در بهترین و زیباترین جای شهر آرزوهایم قصری از الماس محبت و طلای ناب عشق برایش ساختم و در ساده ترین مکان سرزمین طلایی دلم دلم به انتظارش نشستم منتظر آن نور درخشان امامت و ولایت./ایسنا
کوله ام غرق غم است
آدم خوب کم است
دلم از این همه بد میگیرد
و چه خوب آدمی میمیرد
اباصالح التماس دعا.
==============
نگارنده: سیده مریم پیروزان
==============