کدخبر: ۱۰۰۲
۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۳۵
چاپ

وزیر امور خارجه اسبق ایران

آمریکایی‌ها راهی جز مذاکره ندارند اما هرجا بتوانند، یک کلاهبرداری بین‌المللی می‌کنند

وزیر امور خارجه اسبق ایران گفت: خدعه، همین تفکیک کلی و جزئی مذاکرات است؛ در اوایل دهه هشتاد هم این کار را کردند.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي كهگيلويه به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا متن گفتگوی علی اکبر ولایتی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با پایگاه اطلاع رسانی Khamenei.ir به بررسی تجربه خدعه آمریکایی در مذاکرات بدین شرح است:

یکی از نکاتی که در طول مذاکرات هسته‌ای میان ایران و کشورهای 1+5 قابل تأمل است، به تعبیر رهبر انقلاب، پایبندی ایران به «اخلاق سیاسی- اسلامی» بوده است. گزارش‌های رسمی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز مؤید آن است که ایران تا به حال نقص عهد نکرده و به همه‌ی تعهدات خود عمل کرده است. در مقابل اما طرف آمریکایی همواره دچار تلون، تقلب و خدعه‌گری بوده است. رهبر انقلاب در بیانات خود در نخستین روز فروردین ماه 94 به یکی از خدعه‌های مقامات آمریکایی اشاره کرده و فرمودند: «این یک خدعه‌ی آمریکایی است که می‌گویند قرارداد می‌بندیم، نگاه می‌کنیم به رفتارها، بعد تحریم‌ها را برمی‌داریم!» از این حیث، اگر چه تیم مذاکره‌کننده‌ی هسته‌ای ایران متشکل از افرادی امین و دلسوز است که تمام تلاش خود را به کار بسته‌اند، اما می‌بایست مراقب خدعه‌گری و شگردهای دشمن نیز بود. در این‌باره با دکتر علی‌اکبر ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب در امور بین‌الملل به گفت‌وگو نشستیم. دکتر ولایتی از احتیاج آمریکایی‌ها به مذاکرات با ایران به‌عنوان تنها گزینه‌ای که در اختیار دارند، و هم‌چنین کارشکنی‌های آنان در طول فرآیند مذاکرات صحبت کرده است.

چرا امروزه حرکت ما به سمت داشتن فناوری هسته‌ای، یک ضرورت مهم است؟
تقریبا این موضوع را همه به خوبی می‌دانند که انرژی آینده‌ی جهان، انرژی هسته‌ای است. هم انرژی پاکی است و هم تقریباً پایان‌ناپذیر. البته نمی‌شود به لحاظ فلسفی گفت پایان‌ناپذیر، چون که یک امر مادی است؛ ولی عملاً که ما در طول سال‌ها و دهه‌ها و قرن‌ها نگاه می‌کنیم به انرژی هسته‌ای، می‌بینیم تنها منبعی که ما داریم و می‌توانیم روی آن تکیه  بکنیم برای پیشرفت امور صنعتی و امور جاری رو به رشد جهان بشریت، انرژی هسته‌ای است.

انرژی هسته‌ای به دو گونه است: شکافت هسته‌ای و جوش هسته‌ای. شاید بتوان گفت جوش هسته‌ای منبع نهایی تولید انرژی خواهد بود که نمونه‌ی بسیار بارز آن خورشید است. در حقیقت انرژی عظیمی که طی میلیاردها سال از خورشید ساطع می‌شود، به‌وسیله‌ی جوش هسته‌ای است. اینکه منبع آینده‌ی انرژی، جوش هسته‌ای خواهد بود، حدس دانشمندان است و در حال حاضر نیز روی این موضوع کار می‌شود، ولی تاکنون آنچه رایج است، شکافت هسته‌ای است.

شکافت هسته‌ای زباله‌های زیادی دارد که بشر نمی‌داند با آن چه کند. هرجا که این زباله‌ها قرار بگیرند، صدها سال تشعشع هسته‌ای دارند و موجب بروز امراض و آلودگی می‌شوند. لذا بعضی‌ها آن‌ها را در کف دریاها دفن می‌کنند. یا در مقطعی معلوم شد که برخی کشورها با پرداخت پول به کشورهای آفریقایی می‌خواستند آنجا زباله‌ی‌ هسته‌ای دفن کنند که اعتراضاتی را به‌همراه داشت.

این در حالی است که در جوش هسته‌ای، زباله‌ها و زوائد ناشی از تولید انرژی هسته‌ای خیلی کمتر است. به‌هر‌حال اگر بخواهیم عاقبت‌اندیشی کنیم، باید بدانیم که دیر یا زود انرژی فسیلی تمام می‌شود و علاوه بر این، این انرژی‌ها آلودگی زیست‌محیطی زیادی دارند؛ به‌خصوص نفت و در درجه‌ی بعد گاز.

پس از یک طرف انرژی‌های فسیلی محدود و پایان‌پذیرند و از سوی دیگر آلودگی زیست‌محیطی ایجاد می‌کنند. علاوه بر این‌ها، نفت کاربردهای بسیار ارزشمندتری دارد تا اینکه فقط آن را بسوزانیم و انرژی تولید کنیم. بنابراین باید فکر آینده باشیم. هر کشوری که فکر آینده باشد و بخواهد «استقلال» خود را حفظ کند تا دستش زیر سنگ آسیای کشورهای دارنده‌ی نیروی هسته‌ای قرار نگیرد، باید به فکر تولید انرژی هسته‌ای باشد.

جمهوری اسلامی به همین دلیل به این امر اهتمام دارد و آن‌ها هم درست به همین دلیل، در جهت عکس، اهتمام دارند، چون ایران می‌خواهد استقلال خود را حفظ کند و به کشورهای بیگانه وابستگی نداشته باشد تا به‌خاطر وابستگی‌هایش مجبور شود از آرمان‌ها و اهداف اصلی خود دست بردارد.

پس در حقیقت هدف اصلی آن‌ها این است که هم ایران را از این حق خود محروم کنند و هم از سویی دیگر، استقلال کشور را با مخاطراتی همراه نمایند.
بله، دقیقا. خودشان خوب می‌دانند ایران نمی‌خواهد سلاح هسته‌ای بسازد، ولی بهانه می‌گیرند و می‌گویند که ما مراقبت می‌کنیم که شما سلاح هسته‌ای نسازید. ما هم می‌گوییم اگر موضوع سلاح هسته‌ای است، همه‌ی کارهایی که در نطنز، فردو، اراک و... انجام می‌دهیم، تحت نظارت سازمان جهانی انرژی هسته‌ای قرار داده‌ایم. آن‌ها در زمان بوش و کلینتون ما را تهدید به جنگ کردند. بعد دیدند تهدید تأثیری ندارد، ما را تحریم کردند و بعد هم متوجه شدند که تحریم‌ها هم بی‌اثر هستند. البته تحریم برای ایران سخت است، ولی فهمیدند که ما تحریم‌ها را تحمل می‌کنیم. بنابراین تنها راهی که برایشان باقی مانده، مذاکره است.

رهبر انقلاب در بیانات خود در حرم رضوی به این نکته اشاره کردند که آمریکایی‌ها به مذاکره با ایران احتیاج دارند، دلیل آن چیست؟
اینکه آن‌ها احتیاج به مذاکره دارند به این دلیل است که راه دیگری ندارند جز اینکه مذاکره کنند. در واقع همه‌ی راه‌های دیگر را امتحان کرده‌اند و موفق نشده‌اند. تهدید به جنگ را امتحان کردند، چرا اقدام نکردند؟ برای اینکه تجربه‌ی آن‌ها در عراق، افغانستان و... نشان داد که اگر بخواهند در منطقه دخالت کنند، هزینه‌های سنگینی باید پرداخت کنند. در عراق هرچند خسارت‌هایی به ملت این کشور وارد کردند، ولی خودشان هم متحمل هزینه‌های سنگینی شدند و در نهایت، مجبور به عقب‌نشینی شدند. لذا آن تجربه‌ها در کنار این محاسبه که ایران از عراق و افغانستان به‌مراتب مقتدرتر است، آن‌ها را به این نتیجه رساند که نمی‌شود در مقابل ایران، کار نظامی انجام داد. اگر چنین تصوری برای آن‌ها به وجود آمده باشد، که قطعاً به وجود آمده است، معلوم می‌شود تهدید نظامی آن‌ها بدون پشتوانه و تأثیرگذاری است. جمهوری اسلامی ایران نشان داده که آماده است با قوت از خود دفاع کند، ولو اینکه در مقابلش آمریکایی‌ها باشند. ما ثابت کرده‌ایم که به‌هیچ‌وجه زیر بار زور و تحریم نمی‌رویم. بنابراین تنها راهی که برای آن‌ها باقی می‌ماند، مذاکره است. چه‌بسا از راه مذاکره، گاهی اوقات با انواع طرح‌ها و فریبکاری‌ها سعی می‌کنند به اهداف خودشان برسند.

در واقع اغلب بنایشان بر این است که در باغ سبز نشان دهند تا ما وارد مذاکره شویم و بعد می‌گویند اگر شما در این قسمت عقب‌نشینی کنید، فلان امتیاز را می‌دهیم. وقتی که ما عقب‌نشینی کردیم، آن‌ها امتیاز نمی‌دهند و بهانه‌های دیگری می‌آورند و به‌ هر ترتیب، مرحله‌به‌مرحله با تبحری که در دیپلماسی پیدا کرده‌اند و ارتباطاتی که با کشورهای منطقه و قدرت‌های جهان دارند، اهدافشان را محقق می‌کنند. در همین راستا، مجموعه‌هایی مثل ۵+۱ را تشکیل داده‌اند و توانسته‌اند کشورهای صاحب حق وتوی شورای امنیت را دور هم جمع کنند برای اینکه وزنه‌ی آن‌ها سنگین‌تر شود. به این ترتیب، آمریکایی‌ها و طرفدارانشان در مذاکره با ایران، اکثریت را دارند.

گاهی آمریکایی‌ها این‌طور وانمود می‌کنند که اگر با آن‌ها تفاهمی برقرار شود، آن‌ها متکفل قانع کردن بقیه‌ی کشورها هم هستند. بعد که با آمریکایی‌ها صحبت می‌شود و به قرارهای اولیه‌ای می‌رسیم، در گام بعدی به عهدشان عمل نمی‌کنند و می‌گویند ما تلاش کردیم، اما موفق نشدیم دوستانمان را قانع کنیم. این اتفاق بارها رخ داده است.

ممکن است مصادیقی از این دست کارها را بیان بفرمایید؟
برای مثال، با اینکه فرانسه با آمریکا در موارد مختلف هماهنگ است، وقتی آمریکایی‌ها با طرف ایرانی چند روز مذاکره می‌کنند، روز آخر وزیر امور خارجه‌ی فرانسه می‌گوید ما این را قبول نداریم و به این ترتیب، همه‌ی آنچه به‌صورت اولیه توافق شده را وزیر امور خارجه‌ی فرانسه به هم می‌زند. حال این به هم زدن بازی، به داخل آمریکا هم سرایت کرده است؛ یعنی یک‌مرتبه می‌بینیم تعدادی سناتور نامه می‌نویسند و می‌گویند این کاری که رئیس‌جمهور می‌کند ما قبول نداریم. در مقابل، وزیر خارجه‌ی آمریکا می‌گوید این‌ها حرفشان را می‌زنند، ولی ما کار خودمان را می‌کنیم.

همین موضوع هم موضوع جالبی است که تا به حال سابقه نداشته است. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
یک تحلیل این است که این یک جنگ زرگری است و یک تحلیل دیگر این است که واقعاً اختلافاتی بین آن‌ها وجود دارد. بین جمهوری‌خواه‌ها و دموکرات‌ها و یا به تعبیر دیگر، بین حزب صاحب قدرت در کنگره و هیئت اجرایی و دولت، بعضی اختلافات واقعی وجود دارد، ‌ولی از کشوری که خود را ابرقدرت معرفی می‌کند، پذیرفته نیست که وزیر امور خارجه‌اش مذاکره بکند و بعد اگر جایی به بن‌بست رسید، بگوید عقبه‌ی ما در داخل کشور به‌واسطه‌ی لابی صهیونیست‌ها با ما مخالفت می‌کند. هرچند ممکن است چنین چیزی واقعیت داشته باشد، اما تجربه‌ی ما با کشورهای دیگر از جمله آمریکایی‌ها نشان داده است که اگر حزبی سر کار باشد، به دنبال این است که هم منافع آمریکا و هم منافع حزبی‌اش را تأمین کند تا در دور بعدی، ‌مردم با توجه به دستاوردهای آن حزب، به نماینده‌ی آن رأی بدهند. بنابراین حزب مقابل ممکن است برای رقابت با این حزب، کاری کند که موفق نشود و به این ترتیب، در انتخابات برگ برنده‌ نداشته باشد، ولی وقتی خودش به قدرت رسید، همین راه را ادامه خواهد داد.

تجربه نشان داده است که در آمریکا، چه حزب جمهوری‌خواه سر کار باشد و چه حزب دموکرات، سیاست خارجی آن‌ها تفاوت اساسی نمی‌کند. ضمن اینکه اقدامات آن‌ها در رابطه با مذاکرات هسته‌ای با ما، یکی از مهم‌ترین محورهای سیاست خارجی آمریکاست و در تاریخ آمریکا سابقه ندارد که در یک امر اساسی سیاست خارجی، چنین دوگانگی و شکاف عظیمی در بین گروه‌های مختلف این کشور وجود داشته باشد؛ چراکه صرف‌نظر از اینکه جمهوری‌خواه‌ها سر کار باشند یا دموکرات‌ها، گروه‌های تصمیم‌گیر پشت‌صحنه مشترک‌اند. این‌طور نیست که یک امر سیاست خارجی را حزب قبلی به جایی برساند و حزب بعدی که قدرت را در دست می‌گیرد، آن را به هم بزند. برای مثال، سیاست‌ خارجی آمریکا در خصوص موضوعات مهمی مانند جنگ ویتنام، پشتیبانی از رژیم صهیونیستی، ارتباط با کشورهای مرتجع منطقه، روابط با اروپا، روسیه و چین، مسئله‌ی هسته‌ای ایران و مواردی از این دست، تغییری نکرده و نخواهد کرد.

لذا همان‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند، در این مسئله‌ی اساسی که از زمان کلینتون دموکرات تا زمان بوش جمهوری‌خواه همه‌ی راه‌ها را در خصوص آن امتحان کرده‌اند، سیاست‌هایشان تفاوتی نکرده است. هرکدام که سر کار بوده‌اند، از جمله ریگان و کارتر، سیاست‌های مشخصی در مقابل ایران داشته‌اند. حالا هم که اوبامای دموکرات سر کار است، در مسیر همان سیاست‌های کلی حرکت می‌کند و در دور بعدی، چه دموکرات‌ها به قدرت برسند و چه جمهوری‌خواه‌ها، این سیاست‌های اصلی تفاوتی نخواهد کرد.

بنابراین می‌توان گفت هر دو تحلیل، بخشی از واقعیت را پوشش می‌دهند؛ یعنی می‌توانیم بگوییم هر دو تحلیل صحیح است، اما این‌گونه نیست که صد درصد باشند. در واقع این اتفاقات هم بخشی از این جنگ زرگری است و هم بخشی از منافع حزبی. البته همان‌طور که عرض کردم، منافع کلی آمریکا اقتضا می‌کند که با ایران مذاکره کنند، چون هم جمهوری‌خواه‌ها و هم دموکرات‌ها تهدید نظامی را تجربه کردند و گفتند گزینه‌‌ی نظامی روی میز است، ولی همیشه تحلیل‌گرهای خودشان هم گفته‌اند که جنگ با ایران به مصلحت نیست. جرئت نمی‌کنند با ایران وارد جنگ شوند، چون می‌دانند اگر با ما وارد جنگ شوند، منطقه به ناکجاآبادی خواهد رفت که کسی نمی‌تواند عاقبت آن را پیش‌بینی کند و مصالح آمریکایی‌ها چنین چیزی را اقتضا نمی‌کند. لذا دوستان خودشان هم این تهدیدها را جدی نمی‌گیرند. پس تنها راهی که برای آن‌ها باقی مانده، مذاکره است.

در مقابل، ایران همواره نشان داده که از یک منطق و اصول همیشگی در سیاست خارجی خود پیروی کرده است.
بله، آنچه مربوط به طرف ما می‌شود، این است که ما باید به افکار عمومی جهان ثابت کنیم که اهل مذاکره هستیم و برای اثبات حقمان هیچ‌گاه به خشونت متوسل نمی‌شویم، بلکه منطق داریم. می‌گوییم مگر نه اینکه هرکس قرارداد ان‌پی‌تی را امضا کرد، حق استفاده‌ی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای را دارد؟ ما هم امضا کرده‌ایم و مثل بقیه‌ی کشورها نظارت را قبول داریم و آژانس بر ما نظارت می‌کند. به تمام تعهداتی که داده‌ایم هم عمل کرده‌ایم و حتی در گذشته، پروتکل الحاقی را که مجلس هم تصویب نکرده بود، در یک دوره‌ی کوتاهی اجرا کردیم؛ یعنی بنا به ملاحظاتی که داشتیم و می‌خواستیم به دیگران نشان دهیم که یقیناً می‌خواهیم به‌صورت صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای استفاده کنیم، به چیزی فراتر از آنچه امضا کرده بودیم و قانونی بود، عمل کردیم.

لذا آمریکایی‌ها راه دیگری جز مذاکره ندارند، منتها هرجا بتوانند، اگر مراقبت نکنیم، ممکن است یک کلاهبرداری بین‌المللی انجام بدهند و عهدی ببندند و خلاف آن عمل کنند. به این بهانه که در داخل آمریکا فشارهایی وجود دارد. همین‌طور ممکن است فشارهای خارجی را مطرح کنند. اینکه یک‌مرتبه می‌بینید رئیس رژیم صهیونیستی می‌گوید نباید با ایران تواقفی امضا شود یا فلان کشور عربی حرفی بزرگ‌تر از حد خودش می‌زند و می‌گوید با ایران نباید قرارداد امضا شود یا مذاکره شود، در نهایت فقط یک بهانه‌ی سیاسی می‌تواند باشد؛ چراکه آمریکایی‌ها نشان داده‌اند هر وقت بخواهند، خواسته‌هایشان را به چنین کشورهایی تحمیل می‌کنند. نمونه‌اش پایین آوردن قیمت نفت برای ضربه زدن به ایران و روسیه است. پایین آوردن قیمت نفت در حقیقت اراده‌ی آمریکاست و بحمدالله ایران توانسته مقاومت کند. روسیه هم راه خودش را پیدا کرده است. ولی به‌هرحال، موقعی که آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند چنین کاری انجام دهند، همین تولیدکنندگان نفت در منطقه، تبعیت کردند و عملاً قیمت نفت پایین آمد.

رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان با ایشان فرمودند نامه‌ی آن ۴۷ سناتور نشان‌دهنده‌ی فروپاشی اخلاقی آمریکاست. با توجه به این مسئله، به نظر شما این نامه در همان فضای جنگ زرگری قرار می‌گیرد یا نشان‌دهنده‌ی به‌هم‌ریختگی سیاسی آمریکاست؟
شاید بتوان بین این نامه و نامه‌ای که بیش از سیصد نفر از نمایندگان مجلس امضا کردند، تفاوتی قائل شد؛ چراکه لحن و محتوای آن یکی، رقیق‌تر است. می‌خواهم عرض کنم همه نوعش را دارند؛ یعنی وقتی سناتورها نامه می‌نویسند و مذاکره‌کنندگان ایران به لحن نامه و محتوای آن اعتراض می‌کنند، می‌بینید نامه‌ی نمایندگان مطرح می‌شود که ملایم‌تر است، اما در همان جهت قرار دارد. هروقت می‌بینند جمهوری اسلامی ایران اعتراض می‌کند که چرا این دوگانگی وجود دارد، سعی می‌کنند سمتی را که بیشتر در جهت حمایت از دولت و قوه‌ی مجریه است، نشان دهند.

اما اینکه رهبر انقلاب فرمودند نشانه‌ی فروپاشی اخلاقی آمریکا است، در حقیقت توصیفش همین است که بنده عرض کردم. در واقع اگر کسی به‌عنوان وزیر امور خارجه‌ بر سر میز مذاکرات حاضر می‌شود، فقط نماینده‌ی شاخه‌ی اجرایی آمریکا نیست، بلکه نماینده‌ی کل حکومت آن کشور است. منطقاً نمایندگان مجلس آن‌ها که نباید با ما وارد مذاکره‌ی سیاسی شوند. همان‌طور که از طرف ما هم وزیر امور خارجه مذاکره می‌کند و از مجلس ما کسی برای مذاکره نمی‌رود. پس قوه‌ی مجریه و وزیر خارجه، نماینده‌ی کل حکومت است.
علاوه بر این، رئیس‌جمهور آمریکا وقتی می‌تواند فرمان بمباران اتمی، اشغال یک منطقه، بمباران شیمیایی آن یا جنایات دیگری که آمریکا در طور تاریخ مرتکب شده است را صادر کند، یعنی اختیارات گسترده‌ای دارد. چنین تجربه‌هایی نشان می‌دهد که رئیس‌جمهور آمریکا در بسیاری از امور اختیار تام دارد؛ اختیاری که در کمتر کشوری به رئیس‌جمهور داده می‌شود. مثلاً اگر بودجه‌ای را رئیس‌جمهور به مجلس پیشنهاد بکند و مجلس به آن رأی ندهد، او می‌تواند رأی مجلس را وتو کند و همان چیزی را که خودش می‌خواهد، اجرا کند.

بنابراین اگر وزیر خارجه به سر میز مذاکره آمد، فرض بر این است و اساساً قاعده‌ی دنیا بر این است که او از طرف کل نظام سیاسی آن کشور می‌آید. اینکه دیگران حرف‌هایی می‌زنند و تیم مذاکره‌کننده‌ی آمریکا آن حرف‌ها را بهانه قرار می‌دهد، از ترفندهای آن‌هاست.
در یک دور از مذاکرات، کار به جایی رسیده بود که مثلاً تا یکی دو ساعت مانده به پایان مذاکرات، همه و حتی متحدین آمریکا تصور می‌کردند که امضای بخشی از توافقات، قطعی است، ولی وزیر خارجه‌ی آمریکا گفت من با پایتخت و دولت صحبت کردم و آن‌ها نپذیرفتند. به این ترتیب، مدت مذاکرات پنج شش ماه تمدید شد. این یک نمونه مربوط به مذاکرات وین (۳ آذر) بود که حتی کشورهای متحد آمریکا خطاب به بقیه می‌گفتند موافقت‌نامه را تایپ و امضا کنیم. در همان موقع، وزیر امور خارجه‌ی آمریکا می‌‌گوید موفق نشدم واشنگتن را قانع کنم و بهتر است توافق نهایی پنج شش ماه تمدید شود. اصلاً هیچ منطقی بر این اتفاق حاکم نیست. اگر تو اختیار نداری، برای چه مذاکره می‌کنی؟ آن هم در کشوری مثل آمریکا که این همه ادعا دارد. چطور وزیر خارجه‌ی ما می‌رود آنجا و با اختیاراتی که دارد، صحبت می‌کند و پای حرفش می‌ایستد، اما وزیر امور خارجه‌ی کشوری که مدعی ابرقدرتی است، اختیار ندارد؟

قبل از وین هم مصداق دیگری از این رفتار آمریکا می‌توان یافت؟
پیش از اینکه مذاکرات اتفاق بیفتد، واسطه‌ای از یکی از کشورهای منطقه آمد و پیام آورد که مثلاً آمریکایی‌ها بنا دارند مثبت حرکت کنند. این در حالی است که آن واسطه برای ما قابل اطمینان است و اطمینان داریم آنچه او می‌گوید واقعاً از طرف آمریکایی‌هاست. در اینجا باید به این مسئله توجه کنیم که وقتی آمریکایی‌ها از راه‌های مستقیم و غیرمستقیم علائمی می‌فرستند و اعلام می‌کنند تمایل به مذاکره دارند، نشان‌دهنده‌ی همان چیزی است که مقام معظم رهبری هم فرمودند؛ یعنی آن‌ها به این مذاکرات احتیاج دارند.
نکته‌ی دیگر این است که آن‌ها در چراغ سبزهای ابتدایی که از طریق آن واسطه فرستادند، گفتند حق دستیابی ایران به انرژی هسته‌ای را به رسمیت می‌شناسند، درحالی‌که پای میز مذاکرات به‌گونه‌ی دیگری عمل کردند. این موضوع هم نشان‌دهنده‌ی خدعه‌ای است که آمریکا همواره به کار می‌برد.

این خدعه‌ای که می‌فرمایید چیست؟ آیا ما تجربه‌ای داشته‌ایم که در این مذاکرات از آن استفاده کنیم؟
خدعه همین تفکیک کلی و جزئی است. می‌گویند اول شما به آنچه تعهد می‌کنید عمل کنید، بعد ما ارزیابی می‌کنیم و اگر شما درست عمل کرده بودید، تحریم‌ها را به تدریج بر‌می‌داریم. قبلاً در اوایل دهه‌ی هشتاد هم این کار را کرده بودند. گفتند شما فقط برای مدت کوتاهی غنی‌‌سازی را متوقف کنید، بعد گفتند که کار یوسی‌اف را متوقف کنید. دو سال و خرده‌ای به همین منوال گذشت. ما کاملاً با آن‌ها همکاری کردیم، ولی دیدیم آن‌ها قدم‌به‌قدم جلوتر می‌آیند. کم‌کم گفتند شما موشک‌های با بُرد بلند برای چه می‌خواهید؟ بعد موضوع موشک‌های ما را در بروکسل (مرکز ناتو) مطرح کردند و گفتند شما می‌خواهید اروپا و اسرائیل را هدف بگیرید و ما با این اقدامات شما مخالفیم. تا آمدیم راجع‌به مسئله‌ی موشک‌ها صحبت کنیم، موضوع حقوق بشر را مطرح کردند. آن‌ها همواره این سه موضوع را مطرح می‌کنند و هیچ شکی نداریم اگر ما در قضیه‌ی هسته‌ای عقب‌نشینی کنیم، همان‌طور که پیش از این یک بار چنین کاری کردیم، آن‌ها موضوع دیگری را مطرح خواهند کرد.

برخی از واسطه‌ها و افرادی که نگاه بی‌طرفانه داشتند و می‌خواستند منصفانه به قضیه نگاه کنند، به ما می‌گفتند که شما برای مدت کوتاهی به خواسته‌ی آمریکا تن بدهید، اما تجربه نشان داد که به‌محض عقب‌نشینی در یک عرصه، آمریکایی‌ها موضوعات دیگری مطرح می‌کنند. حالا هم همین‌طور است. این فقط یک نظریه‌پردازی نیست، بلکه منطقاً وقتی آن‌ها تصور کنند با استفاده از فشار، توانسته‌اند ما را ملزم به عقب‌نشینی در موضوع هسته‌ای کنند، همین ابزار فشار را در موضوع موشکی هم به کار خواهند بُرد. کم‌کم موضوع حقوق بشر را هم پیش می‌کشند و مثلاً می‌گویند چرا شما به بهایی‌ها آزادی نمی‌دهید؟ آزادی به بهایی‌ها یعنی اینکه آن‌ها را آزاد بگذاریم تا بتوانند برای رژیم صهیونیستی جاسوسی کنند. چون ارتباط بهائیت با رژیم صهیونیستی بر کسی پوشیده نیست. اصلا مرکز بهائیت در سرزمین‌های اشغالی است. یا می‌گویند در داخل کشور چرا احکام شرعی را اجرا می‌کنید و امثالهم.

بنابراین نتیجه‌ای که از صحبت‌های قبل می‌گیریم این است که توافق باید متوازن باشد؛ یعنی این‌طور نباشد که ما فعالیت‌هایمان را متوقف کنیم و برداشتن تحریم‌ها موکول شود به چند سال نظارت و ارزیابی آن‌ها. در واقع همان‌طور که ما در این طرف به تعهداتمان عمل می‌کنیم، آن‌ها هم باید به‌صورت هم‌ز‌مان به تعهداتشان عمل کنند. به قول نظامی‌ها، در روز «ر» و ساعت «س» باید دو طرف به تعهداتشان عمل کنند. درست مثل اینکه ما و عراق در ساعت مشخصی از روز ۲۹ مرداد ۶۷، آتش‌بس را اجرا کردیم. به همین صورت، در قضیه‌ی هسته‌ای هم باید در یک زمان مقرر، دو طرف به اقدامات عملی بپردازند. آن‌ها می‌گویند اگر به تشخیص ما، شما درست عمل نکردید، ما تحریم‌ها را برمی‌گردانیم. ما هم در مقابل می‌گوییم اگر شما تحریم‌ها را برگردانید، ما هم همه‌ی فعالیت‌های هسته ای را به قبل از مذاکرات برمی‌گردانیم. آن‌ها با این موضوع مشکل دارند و می‌گویند تحریم‌ها باید برگشت‌پذیر باشند، ولی فعالیت‌های ما باید به صورت برگشت ناپذیری، متوقف شود. این در حالی است که ما به موازنه‌ی دوطرفه معتقدیم.

رهبر انقلاب از تعبیر غیرمنطقی عمل کردن طرف مقابل استفاده کرده‌اند. آیا در گذشته مصداق دیگری وجود دارد که آن‌ها غیرمنطقی‌تر از امروز رفتار کرده باشند؟
بله، در زمان حکومت دکتر مصدق که ترومن رئیس‌جمهور آمریکا و آچسون وزیر امور خارجه بود، آن‌ها به دکتر مصدق قول دادند که در تحریم نفت ایران شرکت نمی‌کنند و اگر انگلیس نفت ایران را تحریم کند، آن‌ها از ما نفت می‌خرند. بعد که انتخابات شد و آیزنهاور روی کار آمد، درست خلاف آن چیزی که به دکتر مصدق قول داده بودند عمل کردند و با انگلیسی‌ها متحد شدند و کودتای ۲۸ مرداد را به راه انداختند. بنابراین این سوابق تاریخی وجود دارد و ربطی به جمهوری اسلامی ندارد.

چرا رهبر انقلاب تا به حال چندین‌بار تکرار کرده‌اند که ایران فقط در مسئله‌ی هسته‌ای حاضر به مذاکره با آمریکا است؟
برای اینکه ایران و آمریکا در منطقه، دو هدف متفاوت دارند. ایران طرفدار حکومت مردم است و آمریکایی‌ها از دیکتاتورها و حکومت های قرون وسطایی و گروه‌های تروریستی مثل داعش حمایت می‌کنند و اصلاً به‌وجودآورنده‌ی داعش هستند. هدف آن‌ها این است که در منطقه آشوب راه بیندازند و کشورهای منطقه را تجزیه کنند. امروز می‌بینیم که دخالت آمریکا در لیبی موجب شده است عملاً این کشور، حاکمیت مرکزی نداشته باشد. همین کار را در یمن می‌خواهند انجام دهند. این اتفاق قبلاً در سومالی هم رخ داده است. حکومت مرکزی سومالی را آمریکایی‌ها مضمحل کردند و امروز این کشور به مقر دزدان دریایی و حاکمیت های پراکنده ی قبایل تبدیل شده است. در واقع آن‌ها می‌خواهند کشورهای منطقه حاکمیت مرکزی مقتدر نداشته باشند تا به‌راحتی بتوانند در امور داخلی آن‌ها دخالت کنند، درحالی‌که ایران درست برعکس عمل می‌کند. اگرچه ممکن است بر سر موضوعی خاص، امروز مذاکره کنیم، اما سیاست‌های ما در منطقه کاملا متفاوت از آمریکا است.

آن‌ها دنبال این نیستند که حکومت‌های دموکراتیک سر کار بیایند که خواسته‌ی مردم را اجرا کنند، بلکه می‌خواهند هیچ کشور مقتدری در این منطقه وجود نداشته باشد که جلوی رژیم صهیونیستی و آمریکا بایستد. بر همین اساس، آمریکایی‌ها طالبان را در افغانستان به وجود آوردند. خانم بوتو آن زمانی که زنده بود، در مصاحبه با بی‌بی‌سی اقرار کرد که آمریکا، عربستان، انگلیس و پاکستان همه دست‌به‌دست هم دادند و حکومت طالبان را درست کردند. امروز هم همان‌طور که عرض کردم، خانم کلینتون در کتابش نوشته است داعش را آن‌ها درست کرد‌ه‌اند. حکومتی که ادعای طرفداری از حقوق بشر و انسانیت دارد، گروهی را به وجود آورده است که بی‌رحمانه‌ترین و وحشیانه‌ترین رفتارهای حیوانی را مرتکب می‌شوند. وقتی مزدوران داعش زخمی می‌شوند، برای درمان به بیمارستان‌های رژیم صهیونیستی می‌روند.

از سویی دیگر یکی از مهم‌ترین اهداف آمریکا در منطقه این است که رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخته شود و توسعه پیدا کند. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران طرفدار آزادی فلسطین، برقراری حکومت مردمی در عراق، حمایت از مردم سوریه و حزب‌الله و به‌طور کلی، طرفدار حفظ حرمت ها و حقوق ملت ها است. این‌ها درست برعکس اهداف آمریکاست. بنابراین درباره‌ی منطقه، ما هدف مشترکی با آن‌ها نداریم که بخواهیم در این‌باره مذاکره کنیم. آن‌ها از این طریق می‌خواهند آبروی جمهوری اسلامی ایران را نزد انقلابیون منطقه ببرند و اهداف خودشان را پی بگیرند.

اهداف ما این است که کشورهای اسلامی مقتدر و معزز باشند و بتوانند از منافع خودشان حمایت کنند و در روز حادثه، دست‌به‌دست هم بدهند و از منافع کلی امت اسلام دفاع کنند. همه‌ی این اهداف در مقابل اهداف آمریکایی‌هاست. لذا اینکه اعلام می‌کنند تمایل دارند درباره‌ی موضوعات منطقه با ایران مذاکره کنند، به‌هیچ‌عنوان حسن نیت ندارند و می خواهند با آبروی ایران بازی کنند و مثل قرارداد اسلو که به سازمان آزادیبخش فلسطین تحمیل کردند و آن سازمان را به بایگانی تاریخ منطقه سپردند مجددا با ایران و دیگران تکرار کنند.

این روزها شاهد حملات هوایی برخی کشورهای منطقه با حمایت لجستیکی و روانی آمریکا و کشورهای منطقه به کشور یمن هستیم، ارزیایی شما از این موضوع چیست؟
در مورد یمن دو نکته‌ی کلی قابل ذکر است:

اول؛ در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۹ رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه آغاز امواج جدید بیداری اسلامی را در منطقه نوید دادند. از آن زمان تا به حال تحولات بی‌سابقه‌ای در کشورهای عربی رخ داده است که جمع‌بندی آن به نفع مردم منطقه بوده است. هرچند که رخدادهای مخرب و نگران‌کننده‌ای را هم در طی این مدت شاهد بودیم.

اما از جمله حوادث امیدوارکننده انقلاب مردم یمن بود که در زمره‌ی اصیل‌ترین آنها است. پایه‌های انقلاب یمن بر ارزش‌های اسلامی در حال احیا شدن قرار دارد و عامه‌ی مردم در این تحول عظیم شریکند. تمامی عوامل لازم برای بالندگی یک حرکت انقلابی نیز در این کشور جمع است.

اولین عامل اسلامی بودن آن است؛ لذا ریشه‌های آن در قلوب یمنی‌ها است.

دومین عامل مردمی بودن آن است.

سومین عامل حمایت تمامی علمای اسلام اعم از شیعه و سنی است.

چهارمین عامل وجود امکانات وسیع دفاعی در اختیار انقلابیون و عامه‌ی مردم است.

پنجمین عامل هم اتحاد تمامی احزاب، گروه‌ها و قبایل انقلابی از صعده در شمال تا صنعا در مرکز و عدن در جنوب است.
به این دلیل است که رئیس جمهوری مستعفی یمن نتوانست علی‌رغم حمایت وسیع بیگانگان بر سر قدرت بماند و قدم به قدم از مواضع خود عقب‌نشینی کرد و سرانجام ناچار شد از کشور بگریزد و به دامن اجانب پناه ببرد.

دوم؛ تکرار سناریوهای ضد ملت‌های منطقه محکوم به شکست است. امروز سناریوی مشترک آمریکا و متحدین غربی‌اش به اضافه‌ی صهیونیست‌ها و مرتجعین منطقه برای چندمین‌بار در یمن تکرار شده است. اگر این سناریو در لبنان، غزه، سوریه و عراق شکست خورد، در یمن هم به طریق اولی شکست خواهد خورد. کسانی که با هواپیماهای اهدایی آمریکا از آسمان، مردم بی‌گناه و غیرنظامی مردم یمن را بمباران می‌کنند جرأت روبرو شدن با مردم شریف، غیرتمند و مؤمن یمن را در زمین ندارند.

حمله‌ی هوایی چند کشور عربی به یمن با حمایت روانی بعضی کشورهای فرصت‌طلب منطقه‌ای و غربی هیچ مشکلی را از افزون‌طلبان و سلطه‌جویان حل نخواهد کرد. مهاجمین و حامیان آنها دچار یک اشتباه محاسباتی استراتژیک شده‌اند و قطعاً شکست خواهند خورد. کسانی که در اتاق‌های شیشه‌ای نشسته‌اند، به طرف مقابل خود سنگ پرتاب نمی‌کنند.

بمباران زیربناهای یک ملت دچار مشکلات فراوان مادی ولی باشرف و غیرتمند پایان این ماجرا نیست؛ بلکه آغاز بحران طولانی در جنوب جزیرةالعرب است؛ هرچند که دامن شروع‌کنندگان و آتش‌افروزان این معرکه را خواهد گرفت و سرانجام آنها را پشیمان خواهد کرد. لذا به آنها توصیه می‌شود تا دیر نشده از آتش‌افروزی دست بردارند؛ قبل از اینکه آتش خشم ملت آزاده، شجاع و با ایمان یمن، آنها و منافع ایشان را در کام خود فروبرد.

انتهای پیام/ع